گر دل و دست بحر و کان باشد


گر دل و دست بحر و کان باشد

دل و دست خدایگان باشد
دل و دست خدایگان باشد
شاه سنجر که کمترین بنده اش
شاه سنجر که کمترین بنده اش
در جهان پادشه نشان باشد
در جهان پادشه نشان باشد
پادشاه جهان که فرمانش
پادشاه جهان که فرمانش
بر جهان چون قضا روان باشد
بر جهان چون قضا روان باشد
آنکه با داغ طاعتش زاید
آنکه با داغ طاعتش زاید
هرکه ز ابنای انس و جان باشد
هرکه ز ابنای انس و جان باشد
وانکه با مهر خازنش روید
وانکه با مهر خازنش روید
هرچه ز اجناس بحر و کان باشد
هرچه ز اجناس بحر و کان باشد
دستهٔ خنجرش جهانگیرست
دستهٔ خنجرش جهانگیرست
گرچه یک مشت استخوان باشد
گرچه یک مشت استخوان باشد
عدلش ار با زمین به خشم شود
عدلش ار با زمین به خشم شود
امن بیرون آسمان باشد
امن بیرون آسمان باشد
قهرش ار سایه بر جهان فکند
قهرش ار سایه بر جهان فکند
زندگانی در آن جهان باشد
زندگانی در آن جهان باشد
مرگ را دایم از سیاست او
مرگ را دایم از سیاست او
تب لرز اندر استخوان باشد
تب لرز اندر استخوان باشد
هرکجا سکه شد به نام و نشانش
هرکجا سکه شد به نام و نشانش
بخل بی نام و بی نشان باشد
بخل بی نام و بی نشان باشد
هرکجا خطبه شد به نام و بیانش
هرکجا خطبه شد به نام و بیانش
نطق را دست بر دهان باشد
نطق را دست بر دهان باشد
ای قضا قدرتی که با حزمت
ای قضا قدرتی که با حزمت
کوه بی تاب و بی توان باشد
کوه بی تاب و بی توان باشد
رایتت آیتی که در حرفش
رایتت آیتی که در حرفش
فتح تفسیر و ترجمان باشد
فتح تفسیر و ترجمان باشد
می نگویم که جز خدای کسی
می نگویم که جز خدای کسی
حال گردان و غیب دان باشد
حال گردان و غیب دان باشد
گویم از رای و رایتت شب و روز
گویم از رای و رایتت شب و روز
دو اثر در جهان عیان باشد
دو اثر در جهان عیان باشد
رای تو رازها کند پیدا
رای تو رازها کند پیدا
که ز تقدیر در نهان باشد
که ز تقدیر در نهان باشد
رایتت فتنها کند پنهان
رایتت فتنها کند پنهان
که چو اندیشه بی کران باشد
که چو اندیشه بی کران باشد
لطفت ار مایهٔ وجود شود
لطفت ار مایهٔ وجود شود
جسم را صورت روان باشد
جسم را صورت روان باشد
باست ار بانگ بر زمانه زند
باست ار بانگ بر زمانه زند
گرگ را سیرت شبان باشد
گرگ را سیرت شبان باشد
نبود خط روزیی مجری
نبود خط روزیی مجری
که نه دست تو در ضمان باشد
که نه دست تو در ضمان باشد
نشود کار عالمی به نظام
نشود کار عالمی به نظام
که نه پای تو در میان باشد
که نه پای تو در میان باشد
در جهانی و از جهان پیشی
در جهانی و از جهان پیشی
همچو معنی که در بیان باشد
همچو معنی که در بیان باشد
آفرین بر تو کافرینش را
آفرین بر تو کافرینش را
هرچه گویی چنین چنان باشد
هرچه گویی چنین چنان باشد
روز هیجا که از درخشش سنان
روز هیجا که از درخشش سنان
گرد راکسوت دخان باشد
گرد راکسوت دخان باشد
در تن اژدهای رایتهات
در تن اژدهای رایتهات
باد را اعتدال جان باشد
باد را اعتدال جان باشد
شیر گردون چو عکس شیر در آب
شیر گردون چو عکس شیر در آب
پیش شیر علم ستان باشد
پیش شیر علم ستان باشد
هم عنان امل سبک گردد
هم عنان امل سبک گردد
هم رکاب اجل گران باشد
هم رکاب اجل گران باشد
هر سبو کز اجل شکسته شود
هر سبو کز اجل شکسته شود
بر لب چشمهٔ سنان باشد
بر لب چشمهٔ سنان باشد
هر کمین کز قضا گشاده شود
هر کمین کز قضا گشاده شود
از پس قبضهٔ کمان باشد
از پس قبضهٔ کمان باشد
اشک بر درعهای سیمابی
اشک بر درعهای سیمابی
نسخت راه کهکشان باشد
نسخت راه کهکشان باشد
چون بجنبد رکاب منصورت
چون بجنبد رکاب منصورت
آن قیامت که آن زمان باشد
آن قیامت که آن زمان باشد
هر که راشد یقین که حملهٔ تست
هر که راشد یقین که حملهٔ تست
پای هستیش بر گمان باشد
پای هستیش بر گمان باشد
روح روح الامین در آن ساعت
روح روح الامین در آن ساعت
نه همانا که در امان باشد
نه همانا که در امان باشد
نبود هیچکس بجز نصرت
نبود هیچکس بجز نصرت
که دمی با تو همعنان باشد
که دمی با تو همعنان باشد
هر مصافی که اندرو دو نفس
هر مصافی که اندرو دو نفس
تیغ را با کفت قران باشد
تیغ را با کفت قران باشد
صد قران طیر و وحش را پس از آن
صد قران طیر و وحش را پس از آن
فلک از کشته میزبان باشد
فلک از کشته میزبان باشد
خسروا بنده را چو ده سالست
خسروا بنده را چو ده سالست
که همی آرزوی آن باشد
که همی آرزوی آن باشد
کز ندیمان مجلس ار نشود
کز ندیمان مجلس ار نشود
از مقیمان آستان باشد
از مقیمان آستان باشد
بخرش پیش از آنکه بشناسیش
بخرش پیش از آنکه بشناسیش
وانگهت رایگان گران باشد
وانگهت رایگان گران باشد
چه شود گر ترا در این یک بیع
چه شود گر ترا در این یک بیع
دست بوسیدنی زیان باشد
دست بوسیدنی زیان باشد
یا چه باشد که در ممالک تو
یا چه باشد که در ممالک تو
شاعری خام قلتبان باشد
شاعری خام قلتبان باشد
لیکن اندر بیان مدح وغزل
لیکن اندر بیان مدح وغزل
موی مویش همه زبان باشد
موی مویش همه زبان باشد
تا شود پیر همچو بخت عدوت
تا شود پیر همچو بخت عدوت
هم درین دولت جوان باشد
هم درین دولت جوان باشد
تا هوای خزان به بهمن و دی
تا هوای خزان به بهمن و دی
زرگر باغ و بوستان باشد
زرگر باغ و بوستان باشد
باغ ملک ترا بهاری باد
باغ ملک ترا بهاری باد
نه چنان کز پیش خزان باشد
نه چنان کز پیش خزان باشد
خطبها را زبان به ذکر تو تر
خطبها را زبان به ذکر تو تر
تا ممر سخن دهان باشد
تا ممر سخن دهان باشد
سکها را دهان به نام تو باز
سکها را دهان به نام تو باز
تا ز زر در جهان نشان باشد
تا ز زر در جهان نشان باشد
مدتت لازم زمان و مکان
مدتت لازم زمان و مکان
تا زمان لازم مکان باشد
تا زمان لازم مکان باشد
همتت ملک بخش و ملک ستان
همتت ملک بخش و ملک ستان
تا به گیتی ده و ستان باشد
تا به گیتی ده و ستان باشد
در جهان ملک جاودانت باد
در جهان ملک جاودانت باد
خود چنین ملک جاودان باشد
خود چنین ملک جاودان باشد